نیلا نیلا ، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه سن داره

یه دختر دارم شاه نداره...

هفته 17

سلااام آووووشم...پسر خوشگلم .... جیگر طلای مامان... چند روز پیش رفتم دکتر مامانی... فکر میکردم منو میفرسته سونو... ولی گفت یه ماه دیگه میفرستمت...  دیشب موقع خواب یه تک سرفه کردم به دفعه شکمم رگ به رگ شد...یکی دو دقیقه طول کشید خیلی ترسیدم طوریت بشه... ولی بعدش دیدم یه وروجک فینگیلی داره قلقلکم میده...  دیگه خیااااالم راحت شد...   ...
29 دی 1393

مامان فری نگران شده

 آوشششششششم خوبی مامانی؟؟؟؟؟؟   آووووووش!!!! من دو شبه خوابای بد میبینم پسر خوشگلم ... میترسم طوریت شده باشه مامانی... یه هفته دیگه باید میرفتم دکتر ولی فردا میرم پیشش... نگرانت شدم... تازه دیروزم قلقلکم ندادی؟؟؟ خواب دیشبمو اصلا دوست نداشتم...  ...
23 دی 1393

هفته 16

سلام پسرکم... خوشگلکم... شیطون من... وروجک من... قربون اون تکونات برم من... الان چند وقته که مامان یه چیزایی حس میکنه... انگار میخوای مامانو قلقلک بدی  منم تمرکز میکنم که بهتر حست کنم... 29 ام دی میرم پیش دکتر...خدا کنه بگه برو سونو   این دفعه که بریم سونو ازت فیلم میگیریم....   راستی بابا آرمین گوشی خریده... منم به زور و خواهش عضو وایبرش کردم،(آخه بابا زیاد اهل این کارا نیست)... ولی الان بیا ببینش یه بند گوشی تو دستشه و تو وایبره.... خوب دیگه آوش جونم من برم سر پروژم... بای بای آوشم... ...
21 دی 1393

هفته 15

سلام عشقم... مامان داره کم کم خوب میشه سرماش ... ببخشیییید مامانی اینقدر سرفه کردم.... میدونم اذیت شدی ... منم کلی شلغم خوردم که زودتر خوب شم... شلغمو سوراخ کردم توش یه قاشق عسل ریختم شب تا صبح گذاشتم بمونه، اینجوری عصاره ی شلغم توش جمع میشه.... خیلی خوبه خوشمزه هم هست... دیروز با بابا آرمین رفته بودیم فروشگاه خرید کنیم، نی نی های خوشگل میدیدیم من بهشون پیشت میکردم میخندیدن ... بعد تو دلم میگفتم کی آوش من میاد پیشم بغلش کنم قربون صدقش برم ... زود باش دیگه مامان جون زودتر بزرگ شو من دیگه تحمل ندارم     ...
13 دی 1393

مامان فری مریض شده

سلام سلام عشق مامان.... پسر خوشگلم... جیگرم... نفسم.... جنتلمن من...  مامان فوزی اومده ... الان دو روزه پیشمونه... واسم غذاهای خوشمزه درست میکنه... راستی بابا آرمین بدجور سرما خورد منم ازش گرفتم... واسه همینه یه عالمه داری شلغم میخورییییی دیگهههههههه... کارم شده آب نمک غرغره کردن... سرم تو بینی... بوخور...شلغم... دوباره از اول ....   قرصم نمی تونم بخورم به خاطر توی وروجک.... خوب شد مامان فوزی هست هی شلغم و کدو میزاره که بوخور بدم وگرنه اگه به خودم بود نمیکردم... مامانی من برم یه کم استراحت کنم... ...
7 دی 1393

سیب زمینی

سلااااام عشقم... مامان دوس داره هر روز بیاد واست چیزی بنویسه... آوش جونم دو روزه داری یه عالمه سیب زمینی سرخ کرده میخوری... دیشب سرخ کردم با بابا آرمین خوردیم خیلی خوشمزه شده بود و چسبید. امروزم که از کلاس برگشتم دیدم بدجور دلم سیب زمینی میخواد.... هیچی دیگه دو تا سیب زمینی سرخ کردم همشو با سس فرانسوی خوردم....الان یه ده روزی میشه اشتهای مامان وا شده... اگه اینجوری پیش بره وقتی تو ببینیش صد کیلویی میشه.... الان عکس سیب زمینی خوشمزه رو میذارم ببینی... yummy yummy   ...
3 دی 1393

هفته 14

سلاااام مامان جون... دیشب حس کردم یه چیزی مثل پروانه تو شکمم پر میزنه ... فکر کنم تو بودی داشتی ورجو وورجه میکردی.... شایدم خیالاتی شدم.... بابا آرمین قدیما تو خونه واسه خودش راه میرفت همش میگفت :"خانومش"(با تاکید روی مش)... ولی از وقتی تو اومدی هی میگه :"خانومشو نینیشون   ما دیگه نی نی داریم.... " مامانی این دفعه هم رفتم دکتر صدای قلبتو نتونست بشنوه... کلی گشت دنبال قلبت...   ولی نشد که نشد... کلا دستگاه دکتر هم مثل خودش پیر شده...  راستی عکس سونوتو فرستادم واسه خاله مهرناز به همه نشون داده... دیگه همه دیدنت... یه چیز دیگه هم بگم برم... اولین هدیه تو خاله مهرناز واست خریده... ع...
2 دی 1393

هفته 13

سلااااام آوشم... جیگر مامان چطوره؟؟؟؟ امروز آوش جونم 12 هفته و 5 روشه... یعنی تو هفته 13... دبروز جواب غربالگریو گرفتیم مامانی... ریسک رو زده 1 به 20،000 یه جا زده 1 به 1،200   من که سر درنیاوردم... تو چی فکر میکنی؟؟؟ بابا آرمین میگه پسرم باید دکتر بشه... (  آخه میدونی بابایی خودش خیلی دوس داشت پزشکی میخوند ولی دیگه رفت عمران...البته من نمیذارم زورت کنه بری پزشکی هر رشته ای خودت دوس داشتی میری... )  فردا هم با بابایی میریم دکتر ببینیم آقا دکتره  چی میگه..... یه وقت آوشم طوریش نشه... من مواظبتمااااا... نگران نباشیییییییییی..... راستی امروز عکس سونوگرافیتو فرستادم واسه خاله مهرناز... آخ آخ... دکتر خاله اسم...
28 آذر 1393

سلااااااااااااام

سلاااااااااااااام... من فرشته مامان آوشم...  وبلاگای بچه های دیگه رو خوندم گفتم چرا من واسه گل پسرم وبلاگ درست نکنم؟؟؟؟؟ الان جیگر من 12 هفته و 1 روزشه... یه حسی به منو بابا آرمین میگه که نینیمون پسره... هفته ی قبل که سونوی غربالگری رفتم دکتر گفت احتماااااااااااالا پسره... منم کلی ذوق کردم... همیشه دوس داشتم اولین بچم پسر باشه... مامانی میدونی که اگه پسر باشی اسمت میشه آوش... ولی اگه دختر باشی هنوز اسم نداری...  هفته ی پیش اولین باری بود که صدای قلبتو شنیدیم... اینقدر قلبت تند تند میزد قربونت برم....تااااااااااااازه خودتم دیدیم... یه عالمه تکون میخوردی ترسیدم سرگیجه بگیری    واسمون ملقم زدی شیطون ... ...
24 آذر 1393