نیلا نیلا ، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

یه دختر دارم شاه نداره...

ما منتظریییییییییییییییییم

سلاااااام عشقم... سلام خوشگلم... سلام جیگر مامان... دیگه چیزی نمونده بیای تو بغلم.... خوشگل من اتاقتو چیدیم ساک بیمارستانو هم بستیم... آماده باشیم همه... بابا آرمین قرارداد بند نافو هم بست... دیگه هر وقت دوس داشتین تشریف بیارین...  ما منتظرتونیم خانوم خانوماااااااااااا... عکس اتاقتو هم تا چند وقت دیگه میزارم... 
26 خرداد 1394

هفته 37

سلاااام سلاااام به گل دختری.... شیطونک تو بیرون بیای هم همینحور میخوای وول بخوری... دیشب که نزدیک بود شکم مامانو پاره کنی... راستی مامان داره میره کلاس بارداری... کلی مطلبای مفید بهمون میگن... ده بیست تا مامان قلمبه دیگه هم هستن...  مامان فوزی این هفته میاد دیگه اتاقتو بچینیم... زودتر نیای مامانی... صبر کن تا 40 هفته ت تموم بشه خوب وزن بگیری... همه ی کارای ما هم تموم بشه ...
10 خرداد 1394

هفته 35

سلاااااااااااااااام دختر خوشگلم... دختر ماهم.... عشقم نفسم... امروز دخمل من 34 هفته و 1 روزشه یعنی وارد هفته ی 35 شده قربونش برم.... رفتم پیش دکتر تیمورزاده گفت دوباره یه سونو برو ببینم آب داخل شکمت یه موقع کم نباشه... دیگه امروز رفتم سونو خدا رو شکرررررررررررر همه چیز اوکی بود...  دخمل منم 2450 بود ... دکتر سونو گفت به احتمال زیاد نینیتون وقتی بدنیا بیاد سه کیلو و نیمه... دختر من تپل مپلیه....  خوردنیه.... جیگر مامان دیگه خیلی کم مونده که بغلت کنم....   راستی سونوی امروز گفت 6 تیر میای پیش مامان... دخملی میدونی اگه 6 تیر بیای تولدت با هلیا تو یه روز میشه... تورو خدا 6 تیر نیا.... 6 تیر روز هلیاس... تو یه ر...
27 ارديبهشت 1394

هفته 32

سلام دختر نازم ... ببخشید که مامان دیر به دیر میاد واست چیزی بنویسه... مامانی دیگه سنگین شده ...  دو هفته پیش که رفتم سونو دخمل خوشگلم 1550 گرم بود ...به نظرم الان نیم کیلویی چاقتر شده باشی.... تااااااااااازه صورت دخمل نارمو هم دیدم... جیگر من آخه کی میای تو بغل مامان... راااااااااااااستی رونیکا بدنیا اومد .... 3 اردیبهشت ... خیلی یه دفعه ای شد... عجله داشت دید که اتاقش چیده شده خاله مونا هم عکساشو گرفته گفت دیگه من برم...  شیطون... عزیز دلم مامان فوزی اومده بود باهم رفتیم دنبال وسایلت...حالا وقتی اتاقتو چیدم عکسشو واست میزارم... الانم با خاله مهرناز تهرانن رفتن دیدن رونیکا....  مامانی من خیلی خسته م ......
9 ارديبهشت 1394

هفته 30

جیگر طلا... خوشگل من... نازنازه مامان... دو دفعه س مامان میره مطب دکتر تیمورزاده ولی موفق نمیشه بره پیشش   بار اول گفت سه روز دیگه بیا امروز که رفتم دیدم کاغذ زده سه چهار روزی نیست... اعصابم خورد شده مامانی... آزمایشام همه بهم ریخته... قند،کلسترول،تری گلیسرید،ال دی ال،تی اس اچ ... همه بالا بود  خدا کنه تو چیزیت نشه  خوب مامانی دیگه چه خبرا؟؟؟ دخترم دیگه بزرگ شده محکمتر مامانشو میزنه... همچین وول میخوره که شیکمم میخواد پاره شه   راستی شیوا (هلیا) بهم گفت وبلاگتو خوشگلتر کنم... بهم یاد داد چیکار کنم... پس من برم دنبال سوسول بازیهای وبلاگ.... فعلا... ...
22 فروردين 1394

عید

سلااااام دخمل شیطون مامان...  چطوری؟؟ عیدت مبارک خوشگلکم... الهی مامان فدات بشه...لحظه ی سال تحویل اظهار وجود کردی واسه مامان... نیومده شگون هم شدی..عیدی هم گرفتی... اومدی شمال شیطون شدی.. .همچین از ته دل مامانو لگد میزنی... دخمل من خیلی قوی شده...  آب و هوای شمال بهش ساخته... من 24 ام اومدم بعد دو سه روز بابا ارمین اومد...  امروز هم رفت  ...اخه باید بره سرکار... ما هم 16 ام میریم... اینقدر اینجا هوا خوبه... بارون میاد.... باز آفتاب میشه...  دیگه کلی داره بهمون خوش میگذره.... من خیلییییییییییی دللللللم واسه کردکو تنگ شده بود شیش ماه بود نیومده بودم... دفعه ی بعدم ان شا الله با دخمل نازنازیم میااااااااااا...
16 اسفند 1393

نی نی مامان دختره

سلام عشق مامان...  دیگه باید بگم پرنسس مامان... عروسک مامان... دخمل مامان.... مامان جون تو دختری ... ببخشییییید که تا الان فکر میکردم پسری... آخه تو دومین سونو دکتر ذبیحی گفت احتمالا پسری ... هر کیم منو میدید میگفت بچت پسره... یه نفرم احتمال دختر بودن نداده بود... منم زود باور... فکر کردم پسری ... نگو تو دخمل خوشگل مامان بودی ... نکنه واسه همین خیلی زود لگد زدی مامانو   راستشو بگو.... میخواستی بگی اوووو مامان من دخترم چرا به من میگی آوش!!!!! حالا اسم نداری چیکار کنیم !!!!!!  با خاله مهرناز داریم دنبال اسم میگردیم... آرشیدا... سانای... مهرسا... آنوشا... سلنا...  هنوز نمیدونم اینا به دلم نمیشینه... می...
5 اسفند 1393

دیگه بهت میگم نی نی

آخه نی نی من تو نمیگی مامان گناه داره... آدم باید به وقتش ناز کنه... برا چی مامانو تو انتظار میزاری؟؟؟!!!! مامان با کلی ذوقو شوق رفت سونو... اونوقت پا رو پا گذاشتی قیافه گرفتی واسمون... دکتر نتونست تشخیص بده جنسیتتو... ولی احتمال داد گفت شاید دختر باشه... من دیگه از اون موقع بهت نمیگم آوش میگم نی نی... ببین کار درست کردی واسمون دوباره باید دو هفته دیگه برم سونو...
20 بهمن 1393

آوش من میرقصه...

قربون عشق مامان برم که دیروز یه عاااااااالمه اظهار وجود کرد... تو خیلللللی کلکییییی آوووووش... دو سه روز مامانو نصف جون کردی مامان همش ناراحت بود به بابا آرمین میگفت چرا نینیم تکون نمیخوره  دیگه نزدیک بود بریم دکتر..... بعد دیروز غوغا کردی حسابی واسه خودت خوش بودی.... نمیدونم تو پهلوی چپم چی کار داری آخه؟؟؟!!!! یکم برو اونورتر... یه وقت مامانی لالا میکنه اون زیر له میشی پسرم... آوش جونم تو صدای آهنگو تشخیص میدی مامانی؟؟؟ آخه یه شب که با دوستای بابا رفتیم بیرون تو ماشین صدای آهنگ زیاد بود تو خیلی ورجو وورجه میکردی... رقاص من... دیروزم بابا واست آهنگ گذاشت تو تکونات بیشتر شده بود.... عشق مننیییییی به خداااااا.... تا...
8 بهمن 1393